دکتر سعید اسدی
اگر گفته «کولریچ»[1] را بپذیریم که هنر تخیل ثانویه است، آنگاه طبیعت دیگر یک عینیت محض نیست که خود را در هیئت ابژههایی صِرف پدیدار کند، بلکه مجموعهای رازواره از امکاناتی است که تنها بخشی از خود را در حد ادراک نخستین ما آشکار کرده است.
طبیعت بهمثابه تخیل اولیه، برای جواد علیمحمدی اردکانی در مجموعه «زندگی» امکانی برای گذار از نگاهی ابژه محور است که مدرنیسم متأخر بر ذهن و بیان انسان معاصر تحمیل کرده است. گونهای افشاگری رمانتیک از درختان بهمثابه مبارزان اساطیری که بی تیغ و سپر در میانهی هنگامهی پرمخاطره زنده ماندن؛ ایستادهاند.
مجموعه «زندگی» کوششی است برای افشا نمودن طبیعت، نه از راه شفافسازی بازنمایانه طبیعت، بلکه از مسیر درافتادن با همان پیچیدگی رازهایی که چون مه پیش روی درختان گسترش میباید و تلاش ما را برای کشف درختان از ورای این غبار ابهامآمیزی که میان ما و درختان حائل شده به یک مکاشفه تبدیل میکند. جایی که نگاه ما با هیبتِ غریبِ درختان روبهرو میشود.
در هنگامهای که درختان آزادیخواهانه در جدال با تقدیر طبیعی و انسانی نمو شایستهی خود را یافتهاند. این پدیدارهای شگفت، برخلاف درختانی که به دست تیغ و هرس؛ شمایلی ساختگی مییابند و قدرت خود برای نمایش اقتدار هیولاوش خویش را از دست میدهند، با پیچشی قهرآمیز در تنه و بلندا بیانی از فناناپذیری عصیانگرانه را نمادین میکنند.
درحرکت دانه بهسوی درخت شدن، تقدیر هر درخت، ناگزیر تبدیلشدن به شمایل یک درخت است و شمایل درخت برای ما تماشاگران طبیعت؛ اغلب انگارهای از ریشهای در خاک، تنهای تنیده رو به آسمان و شاخ و برگی پراکنده در فضاست؛ اما درختان این مجموعه در اعوجاج خود بهگونهای تکرار گریز خود را در هیبت و هیئتی متفاوت بالغ میکنند و هرکدام علیرغم نمایش درخت بودگی، به نگاه ما، چنانکه به قدرت منقاد کنندهشان در طبیعت و نظمهای نمادین، یورش میبرند.
علی محمدی در اکتشاف خیالانگیز خود از طبیعت درختان، این یورش را در شمایلی به عرصه میآورد تا کنش تداعیگرانهی ذهن مخاطب را از دریافت سادهی درخت بودگی این شمایلها، به درک رازی در ورای آن مایل کند: درختان در ایستادگی خود، حتی زمانی که زخم سوختگی و یا از دست دادن بخشی از اندام خود را بر تن دارند، همچنان نمود تقلایی سرافرازانه برای حیات و زندگی هستند.
نگاه نقاش به درختان در این مجموعه خبر از تفاوت رویکردی میدهد که پیشازاین نقاشان به درختان داشتهاند. او کوشیده علاوه بر گریز از میل به تداعی بازنمایانه درختانش به خود طبیعت، از خاطرهی ما نیز نسبت به رویکرد نقاشان دیگر در پرداختن به موضوع درخت بیگانه سازی و آشناییزدایی کند. جدای از ظهور درختان چون عضلاتی منجمد که گویی در فضایی بیزمان و مکان واقعشدهاند، روح کوشش گر درختان برای زیستن مستقل چون شخصیتی اساطیری در مبارز با قدرتهایی همگون ساز در طرح و رنگ این آثار جلوه میکند.
نفی تعلق درختان به اقلیم و سرزمینی خاص و فقدان ارجاعات فرهنگی انقیاد بخش در این آثار، ضمن بخشیدن جلوهای متافیزیکی به درختان، قدرت فراروی ادراک مخاطب را به نگاهی جهانیتر به این نمادهای کمنظیر زیستن میدهد؛ تا به آنجا که نگاه همزمانی ما به درخت و نسبتش بازندگی بشر را به صورتی درزمانی نیز تا اعصار دور پیشین ببرد و بار دیگر مناسبت شگفتانگیز، اما به نسیان سپردهشدهی انسان و طبیعت را، در این پدیدار پر حرمت به مخاطب نشان دهد. رجوعی غیر ارتجاعی به زمانی که درخت تنها امکان بالقوهی تبدیلشدن به الوار و ابزار و هیزم را نداشته باشد و یگانگی دوباره انسان و طبیعت را درکنشی آیینی به یاد آورد.
نمایشگاه آثار نقاشی «زندگی» دکتر جواد علی محمدی، گالری فرمانفرما، 29 شهریور تا 12 مهرماه 1398
[1] . Samuel Taylor Coleridge