تقلیل قدر و منزلت روزنامهنگاری و تحقیر شأن و مقام محصولات روزنامهنگاران دلآزار و نگرانکننده است.
بیان افواهی در فرهنگ فارسی روزنامهنگاری یا به تعبیر دقیقتر «ژورنالیسم» را مترادف با سطحینگری، سادهانگاری و بیدقتی میداند و روزنامهنگاران و باز به زبان درستتر «ژورنالیست» ها را موجوداتی شتابزده، عجول، ظاهربین که حرفهایشان بیپایه و اساس است و به آنچه مینویسند، نه میتوان اعتماد کرد و به همین دلیل نه استناد.
همه ما روزنامهنگاران بارها خواندهایم و شنیدهایم که سخنگویان حوزههای مختلف از سیاستمدار گرفته تا دانشگاهی (آکادمیسین)، برای بیاعتبار کردن یک مدعا به آن برچسب «ژورنالیستی» زدهاند، گویی اگر حرفی یا سخنی یا گزارهای حتی، متصف به صفت «روزنامهنگارانه» یا «ژورنالیستی» شود، از هرگونه بهرهای از حقیقت خالی میشود و بههیچعنوان نباید و نمیتوان به آن اعتنا کرد. متأسفانه در بسیاری موارد خود روزنامهنگاران نیز در رواج این کاربرد تحقیرآمیز وصف «ژورنالیستی» نقش دارند و در نوشتارها و گفتارهایشان برای بیاعتبار کردن یکسخن آن را «ژورنالیستی» (بخوانید ناموثق، بیاعتبار، سطحی، جلف، زرد و...) میخوانند. تقلیل قدر و منزلت روزنامهنگاری و تحقیر شأن و مقام محصولات روزنامهنگاران در روزگاری که این حرفه و مهارت از همه سو زیر ضرب است، دلآزار و نگرانکننده است، بهخصوص وقتیکه به جایگاه این حرفه از منظری جهانی بنگریم و ارزش و مقام روزنامهنگاری را در جوامع توسعهیافته و به لحاظ سیاسی و فرهنگی و اقتصادی پیشرفته در نظر آوریم.
البته مخاطب یادداشت حاضر دانشگاهیان هستند؛ نخبگانی که معمولاً از بالا به روزنامهنگاری نگاه میکنند و روزنامه و روزنامهنگار و روزنامهنگاری را به چیزی نمیگیرند. از دید اکثریت ایشان در لابهلای ورقپارههای کاهی و سبک روزنامهها مطالب دندانگیر و اندیشههای «عمیق» و «ژرف» را نباید جست و به اطلاعات و دادههای آن نباید اعتنا کرد. این گروه پرداختن به روزنامه و روزنامهنگاری را دون شأن خود میدانند و حتی برای تحقیر نظرات مخالفان خود یک صفت «ژورنالیستی» به آن الصاق میکنند. اگرچه خیلی از این «اهل فضل و دانش» به مدد مطالب روزنامهنگاران و توجه آنها، سری در سرها درآوردهاند و نام و نشانی یافتهاند. بگذریم که اگر به کنه آثار «علمی» و «عمیق» این بزرگواران سرک بکشیم، بهخوبی معنای کار «علمی» و «آکادمیک» را خواهیم فهمید و با مصادیق آن آشنا خواهیم شد.
به نظر میرسد داد سخن سردادن از اهمیت و ضرورت روزنامه و روزنامهنگاری و خاطرنشان کردن جایگاه مطبوعات در جهان رسانهای جدید بهعنوان ابزاری برای گردش اطلاعات و گسترش دموکراسی و توسعه آزادی و... چندان فایدهمند نباشد. گوش همه از این حرفها پر است و دستکم روی کاغذ و در مقام اظهار لحیه همگان میتوانند خطابههای قرایی در این باب سر دهند. در عمل و در مواجهه عینی و واقعی است که روزنامهنگاری به هیچ گرفته میشود و محل اعتنا قرار نمیگیرد. به همین دلیل بهتر است بهجای سخنرانیهای مطنطن و پر طمطراق، به مصادیقی و نمونههایی از روزنامهنگاران و ژورنالیستهایی اشاره شود که ازقضا متفکران و اندیشمندان بزرگی بودهاند و این نشان میدهد که این بزرگان کار روزنامهنگاری را نهفقط کوچک و خوار نمیشمردند، بلکه برخی از مهمترین ایدهها و اندیشههایشان را از طریق این رسانهها ارائه کردهاند.
در وهله اول بدون شک باید از کارل مارکس یاد کرد: فیلسوف برجسته آلمانی که نهفقط نخستین آثارش را در مطبوعات منتشر کرد، بلکه مهمترین حرفهاش در طول زندگی محنتبارش نیز روزنامهنگاری بود و از این طریق امرارمعاش میکرد. اتفاقاً مارکس روزنامهنگار تندوتیزی نیز بود و عموماً نشریاتی که در آن کار میکرد یا سردبیریشان را به عهده داشت، به دلیل مطالب رادیکال او یا گرفتار تیغ سانسور بودند یا توقیف شدند. دو فیلسوف-روزنامهنگار برجسته دیگر «ژان پل سارتر» و «آلبرکامو» هستند؛ دو متفکری که علاوه بر کار فلسفی و ادبی، به روزنامهنگاری بهطورجدی اشتغال داشتند. برای مثال سارتر از سال ۱۹۴۵ مجله تأثیرگذار «عصر جدید» را با همکاری متفکران شاخصی چون ریمون آرون، سیمون دوبوار، موریس مرلو پونتی، آلبر اولیویه و ژان پولان منتشر کرد. او همچنین در طول جنگ جهانی با کامو و آندره مالرو و امانوئل مونیه و سیمون دوبوار در روزنامه زیرزمینی کومبا برای نهضت مقاومت فرانسه فعالیت میکرد.
آلبرکامو، نویسنده اندیشمند شهیر فرانسوی نیز روزنامهنگاری قهار بود، تا جایی که آدام گوپنیک در مقالهای در نیویورکر مینویسد: «احتمالاً کامو بیشتر بهعنوان ژورنالیستی بزرگ در یادها بماند، به سخن دقیقتر بهواسطه تعهدش به حضور در حوزه عمومی و مطبوعات آزاد. کامو در نشریاتی چون لوموند، شب پاریس، جمهوریت الجزیره و... حضوری جدی داشت و منشی روزنامهنگارانه داشت.
در میان اندیشمندان شاید روزنامهنگار بودن «سورن کییرکگور» فیلسوف متأله غریب دانمارکی از همه شگفتانگیزتر باشد، متفکری که ازقضا در آثار کثیرش نگاهی انتقادی به رواج سطحینگری از طریق روزنامهها داشت، اما همزمان خودش به کار مطبوعاتی میپرداخت و مجله منتشر میکرد. متفکران بزرگ دیگری چون «میشل فوکو» و «هانا آرنت» نیز در برهههای مهمی از زندگیشان به کار مطبوعاتی پرداختهاند. برای مثال هانا آرنت پس از شنیدن خبر دادگاهی شدن آدولف آیشمن در اورشلیم، داوطلبانه به روزنامه نیویورکر پیشنهاد داد تا دادگاه آیشمن را گزارش کند. فوکو نیز در بحبوحه انقلاب ۵۷، بهعنوان گزارشگر روزنامه ایتالیایی کوریره دلاسرا به ایران سفر کرد و مشاهداتش را در مقام یک روزنامهنگار تیزبین و هوشمند بهصورت مقاله نوشت.
با در نظر آوردن این موارد این پرسش پدید میآید که چرا درحالیکه متفکرانی در این سطح و تراز از اشتغال به روزنامه و روزنامهنگاری و ژورنالیسم نمیهراسند و حتی خودشان داوطلبانه بدان میپردازند، دانشگاهیان ما اینچنین تحقیرآمیز و از بالا به کار مطبوعاتی مینگرند و آن را خوار و خفیف میپندارند؟ گذشته از هراسی رایج از حضور در عرصه عمومی که بسیاری از دانشگاهیان ما بدان دچار هستند و سعی میکنند. پشت نقاب پرهیز از سطحینگری آن را پنهان کنند و فراتر از شانه خالی کردن از زیر بار مسئولیت و بسنده کردن به یک شغل ساده کارمندی، باید عوامل دیگری هم در کار باشد.
یک علت را شاید بتوان در فقدان اعتمادبهنفس بسیاری از این دانشگاهیان دانست، آنها که دانشی در چنته ندارند و هنری نیندوختهاند از آفتابی شدن در منظر و مرآی همگان میترسند و ترجیح میدهند به کنج انزوای دانشگاهی با مخاطبانی محدود که مجبورند سخن آنها را تأیید کنند، پناه ببرند تا اینکه در مطبوعات بهمنزله اتاقی شیشهای در برابر نگاه پرسشگر جامعه حاضر شوند. اما دلیل اصلیتر جوفروشی و گندمنمایی است. به بیان روشنتر وقتی به نوشتهها و آثار بسیاری از آنها که کار مطبوعاتی را سخیف و ناموثق میخوانند، مراجعه میکنیم، درمییابیم که اتفاقاً خودشان به همین ویژگیها دچارند. در چنین شرایطی، سطحی و سخیف خواندن کارهای مطبوعاتی درواقع فرار به جلو و نعل وارونه زدن به هدف گم کردن و نشانی غلط دادن است.
روزنامهنگاری بهخصوص در روزگار کنونی که به مدد گسترش رسانههای جدید، همگان به نحوی از انحاء خبرنگار و خبر پراکن شدهاند، کار سادهای نیست. ژورنالیسم یا روزنامهنگاری به لحاظ ماهوی بازمان و حرکت سریع و بیتوقف آن گرهخورده است و ژورنالیستها یا روزنامهنگاران ناگزیرند برای آنکه از این قطار پر جنبوجوش وانمانند، تیزوبز باشند و شاخکهای احساسشان حساس و گوشبهزنگ. اینهمه اما بدان معنا نیست که کار روزنامهنگار چون کف روی جوی آب است و با افتوخیز جریان رود دود میشود و به هوا میرود. چنانکه اشاره شد، متفکرانی بزرگ برخی از مهمترین آثارشان را از خلال کار ژورنالیستی خلق کردهاند و نقشی ماندگار بر تاریخ و زمان بر جای گذاشتهاند. پس این روزنامهنگاری نیست که سطحی و زودگذر است، بلکه این کممایگی و فقر ما است که موجب میشود نتوانیم ردی از خود در جریان سیال زمان باقی بگذاریم و درنتیجه ناتوانی و بیهنریمان را به ژورنالیسم منسوب میداریم و آن را متهم به سطحینگری و سخافت میکنیم.
محسن آزموده