دکتر مجيد رضاييان
محتواي روزنامهها در جهان و نیاز مردم به خواندن
مطبوعات، به معناي روزنامههاي كاغذي، از روزي به چالش كشيده شدند كه همراه با وبسايتها، به دنياي آنلاين وارد شديم. فاصله سالهاي ۱۹۹۰ تا ۲۰۰۵، «وب يك» يا جامعه اطلاعاتي، شكلگيري عصر انفجار اطلاعات را رقم زد. پسازاین دوران و از سال ۲۰۰۵، ما به جهان «وب دو» قدم گذاشتيم.
نقطه عطف اين جهان، ورود شبكهها و سايتهاي مجازي از دستگاههاي كامپيوتر به گوشيهاي همراه بودند. نتيجه اينكه انفجار اطلاعات در دوره قبلي، حالا بدل به انفجار متنها و اخبار شد، رسانهها به چالش كشيده شدند. علاوه بر اين، در اين جهان جديد مخاطبان ضمن دريافت اطلاعات، خود نيز ارسالكننده هستند و حالا حضور آنها نيز در قاموس شكلي از رسانه در جهان مجازي ملموس است.
از طرفي ديگر، مخاطبان دريافتند كه شبكههاي اجتماعي جوابگوي سؤالها و نيازهاي تحليلي آنان نيست و انبوهي از اخباري در اين شبكهها به چشم ميخورد كه نميتوان بهسادگی صحتوسقم آنها را تائید كرد. اين نقطه، نقطه تمايز روزنامههاست. روزنامهها ميتوانند اينجا با ارائه پاسخهاي تحليلي و مكتوب، نياز مخاطبانشان را رفع كنند.
روزنامهنگاري آنلاين رقيب روزنامهنگاري مكتوب است يا اين دو مكمل و ياريدهنده هم هستند؟
شبكههاي مجازي با دو آسيب روبهرو هستند: يكي فقدان مشروعيت و ديگري فقدان سنديت. اين فقدان اطمينان تام كاربران را به اين شبكهها مخدوش ميكند. بهرغم تفاوتهاي روزنامهنگاري آنلاين با روزنامهنگاري مكتوب، مسير اين دو از هم متفاوت نيست. روزنامهها مطالب خود را در فضاي مجازي بارگذاري ميكنند، اما نه تمام و كمال، بااینحال امكان ارائه گوشهاي از مطالب روزنامهها در فضاي آنلاين بهمنظور جذب مخاطب همچنان برقرار است.
از طرفي ديگر، وبسايتها بيشتر در حوزه خبر متمركزند. اين ويژگي راه را براي روزنامهها باز كرد تا از ژانر روزنامهنگاري خبري، بهسوی ژانر روزنامهنگاري تحليلي گام بردارند. نتيجه اينكه تا آن زمان كه روزنامهنگاري تحليلي جدي گرفته نشود، رسانه مكتوب ما رنگ موفقيت را به خود نخواهد ديد و مخاطبان جذب روزنامهها نخواهند شد. افزون بر اين، مخاطبان نيز در غياب گزارشهاي تحليلي روزنامهها، چگونگي و چرايي سوژههاي جهان اطرافشان را از مطبوعات معتبري چون واشنگتنپست و نيويوركتايمز پيگيري ميكنند.
گذشت زمان، روزنامهنگاري را جدي كرده است، حالا توليد محتوا، به معناي مطالعات روزنامهنگاري حرفهاي مهارتهاي پيچيده و گستردهتري را ميطلبد. نوشتن «وي گفت» «وي افزود» نهتنها مخاطبان را جذب نميكند، بلكه مانع اقناع آنها هم ميشود. بنابراين چاره در يك كلمه خلاصه ميشود: روزنامهنگاري تحليلي.
روزنامهها بايد بيشتر سمت سوژههاي خاص بروند و اين سوژهها را تا جايي كه ميتوانند، گسترش دهند؛ يا اينكه در قالب روزنامهنگاري آنلاين، توليد محتوا كنند. علاوه بر اين توليد محتواي نسخههاي كاغذي روزنامهها بايد محتوايي مجزا از نوشتههاي شبكههاي آنلاين باشد.
فرهنگ شفاهي و راهکارهای توسعه مطالعه و فرهنگ خواندن
عادت و رفتار مردم يك كشور به سه معيار فرهنگ، هنر و تمدن وابسته هستند. ما به فرهنگ پيشين خودمان و آنچه از گذشته به ما ارث رسيده است، بيشتر بها ميدهيم تا تمدن. به اين دليل چاره، تغيير سوي نگاه از گذشتهگرايي بهسوی اکنون گرایی و آيندهگرايي است. علاوه بر اين، كشورهاي باسیاست چندصدا، احزاب مختلفي دارند و در اين كشورها، آزادانه، خواسته يا ناخواسته صداهاي مختلفي به گوش ميرسيد. كشورهايي با دموكراسي اقتصادي كه در آنها بخش خصوصي قوي است، انجمنهاي كارگري نيز بالطبع قوي هستند و در اين كشور سه چيز بسيار عزيز است: تئاتر، كتاب، ماليات.
اين سه مؤلفه مشخص ميكنند قانونمداري، فرهنگ و تمدن، چه در سوي دولت و چه در سمت مردم، وجود دارد يا خير. اين مؤلفهها مشخص ميكنند كه يك دولت چقدر «پاسخگو» است و چقدر مردم «پايبند» قانون هستند. در كشور ما نرخ مطالعه پايين است و کسی به تئاتر بهايي نميدهد. اسفبار است اما اگر تئاتري كمدي باشد، سه ماه روي سن ماندگار ميشود، اما اگر تئاتري آذوقهاي براي انديشه فراهم كند، اما از مرحمت چهرههاي سينمايي بيبهره باشد، حتما محكوم به شكست ميشود.
وضعيت ماليات نيز كم از اين داستان ندارد. مردم به زور ماليات ميدهند و دولت در قبال شيوه خرج آن پاسخگو نيست. راهكار بالا بردن سرانه مطالعه آگاهي مردم است، آگاهي از اينكه متضررشدن آنها، ناشي از مطالعه كم و ناآگاهي است، يعني بايد مردم را از طريق آسيبهايي كه ميبينند، متوجه خودشان كنيم.
تلاش براي فرهنگسازي از قبل اشاره به سرانه پايين مطالعه و دستور به كتابخواندن مردم را نه به آگاهي ميرساند و نه عمل؛ اما بيان اينكه در اين شرايط نابسامان اقتصادي كه هرروز آن را شاهد نوساناتي هستيم، اين ناآگاهي ماست كه سبب ميشود در اين شرايط، نه بدانيم كه چاره چيست و نه حتي واكنشي داشته باشيم. ذكر اين نكته كه انتظار تنآساي ما براي ورود شخص ديگر و سامانشدن اوضاع از مطالعهنكردن و ناآگاهي ماست قطعا تاثيري عميقتر بر جان مردم ميگذارد.
البته مطالعه صرفا به معناي رمانخواندن نيست، اينطور نيست كه هر كه بيشتر رمان بخواند باسوادتر است. منظور از مطالعه، خواندن كتاب در حوزه تخصصي هر فرد است. به اين شكل هم نرخ مطالعه بالا ميرود و هم افراد متوجه ميشوند كه مشكلاتشان ريشه در فقدان مطالعه و آگاهي در حوزههاي تخصصيشان است. در اين زمينه مسووليت بر دوش روزنامهها هم سنگيني ميكند و آنها هم بايد با توليد محتوا و سوژههاي جذاب مخاطبان خود را جذب كنند.
دلایل عدم گرایش به گزارشهاي تحليلي، تفسيري و توصيفي روزنامهها
مسلم است كه اگر ما در روزنامهنگاري تحليلي پيشرفتي نكردهايم، كمكاري روزنامهنگاران تنها علت نيست، بلكه افتوخيزهاي اجتماعي و سياسي هم در اين مسير نقش خود را بازي كردهاند. اگر به بخش خصوصي اهميت ميداديم، در ادامه آن آزادي هم داشتيم، اما ما هنوز به اين موضوع باور نداريم.
رسانه يعني آزادي بيان. نه ميتوان چيزي از آن كاست و نه ميتوان چيزي به آن افزود. مسلماً رسانهها در مواقعي در جستوجوي سوژهها و پاسخهايي براي آنها بودند، اما موانع و سانسور بر سر راه آنها قامت كشيد؛ اما حتي اگر سر راه مطالب تحليل سانسور بود و نميتوانستيم از چرايي آنها بگوييم، لااقل از چگونگي آنها ميتوانستيم بنويسيم. اشاره به چگونگي هم راهگشا بود زيرا مردم خودشان به چرايي ميرسند. درست است كه محدوديت وجود دارد اما نبايد اين محدوديت باعث ضعف كار شود.
يارانه فرهنگي
كلمه يارانه به اين معنا است كه دولت خودش را بدهكار بداند و رسانه داران خودشان را طلبكار. بنابراين اين ديدگاه از ريشه غلط است. وظيفه دولت اين است كه بخشي از ماليات اخذشده را به فرهنگ بازگرداند. يكي از مسيرهاي بازگشت اين ماليات به فرهنگ نيز رسانه و توسعه رسانه است.
يارانه از آن مردم است و دولت صرفاً وظيفه تقسيم آن را به عهده دارد. حال چرا وظيفه دولت است؟ زيرا يارانه از افزايش قيمت حاملهاي انرژي تأمین ميشود. بنابراين زماني كه ما از يارانه صحبت ميكنيم، اين يارانه بايد سازوكاري داشته باشد كه به تقويت زيرساختهاي رسانهها منتهي شود، چه رسانههاي مكتوب، چه رسانههاي ديداري و شنيداري و چه رسانههاي ديگر.
به تجربه ديدهايم كه رسانهاي ميسازند، آن را سروسامان ميدهند و بعد به همه ميگويند يارانه به فلان رسانه ميدهيم، اما آخر كار قاعده اين است كه اگر رسانه دست از پا خطا كند، يارانهاش قطع ميشود. به اين شكل است كه روزنامهنگاري از بين ميرود و درنتیجه مطبوعات ما ضعيف ميشود.
روزنامهنگاري توسعه
روزنامهنگاري توسعه روزنامهنگاري دولتمحور است، روزنامهنگاري حكومتمحور است، روزنامهنگاري است كه طبق آن، اگر در كشور پيشرفتي حاصل شود، اين پيشرفت به جريان تبديل ميشود و روزنامهنگاري بهعنوان يك پشتيبان، از آن حمايت و براي آن توليد محتوا ميكند و به مردم آموزش ميدهد. به نظر شما ما در چنين موقعيتي هستيم؟ درواقع اين سؤال شما از واقعيت كشور دور است. زماني ما ميتوانيم درباره روزنامهنگاري توسعه صحبت كنيم كه توسعه وجود دارد و روزنامهنگاري در اين راه به توسعه كمك ميكند.
نياز ما روزنامهنگاري تحليلي و ژانر روزنامهنگاري تحليلي است، زيرا اين ژانر موضوعات را به شكل كوتاهمدت در نظر ميگيرد، به پرسشها پاسخ ميدهد و به سوژهها ميپردازد؛ اما در روزنامهنگاري تحقيقي هيچ كوتاهمدتي در كار نيست. در اين ژانر، سوژه تا زماني پيگيري ميشود كه به نتيجه برسد و سرانجام و پس از نائل شدن به نتيجه، ماحصل كار منتشر ميشود. حال اين پرسش مطرح است كه براي رسيدن به اين دو ژانر روزنامهنگاري، يعني روزنامهنگاري تحليلي و تحقيقي، يك روزنامهنگار چقدر بايد مصونيت و امنيت داشته باشد؟ مصونيت ديپلمات و قضايي در همه جاي دنيا امري پذيرفتهشده است، مصونيت روزنامهنگار نيز امري پذيرفتهشده است اما چرا در كشور ما روزنامهنگار مصونيت ندارد؟ آيا روزنامهنگار زماني كه ميخواهد كسب خبر و اطلاعات كند، به يك سوژه بپردازد و به يك پرسشي پاسخ دهد، مصونيت دارد؟ به همين دليل مصونیت داشتن روزنامهنگاران و تحليل پرسشها از طريق روزنامهنگاري تحليلي بحث امروز ماست و اهميت دارد.
درباره نویسنده:
مجيد رضاييان، روزنامهنگار و پژوهشگر روزنامهنگاري كه از بنیانگذاران روزنامهنگاري پس از جنگ بهحساب ميآيد و در سال ۷۳ توانست سبك تازهاي با عنوان «سبك خبري- گزارشي» را به جامعه روزنامهنگاري عرضه كند. او پیشازاین، چه در رساله دكتري و چه در مقالات و گفتوگوهاي متعدد خود بارها از ضرورت روزنامهنگاري تحليلي سخن گفته است و پيش از ورود به هزاره جديد در سال 1377 با انتشار روزنامه «انتخاب» سبك تحليلي را در روزنامهنگاري اجرايي كرد. رضاييان در جهان انفجار اطلاعات و انبوه رسانهها، همچنان يك نقش اساسي براي روزنامههاي مكتوب قائل ميشود: ارائه پاسخهاي تحليلي و مكتوب، پاسخهاي مستندي كه امثال آنها در انبوه رنگارنگ رسانههاي مجازي به چشم نميخورد. اين محقق گرچه موانعي را بر سر روزنامهنگاري تحليلي برميشمارد، بااینحال معتقد است كه اگر اين موانع دست روزنامهنگاران را از بيان چرايي مسائل ميبندد، همچنان راه بيان چگونگي برخي سوژهها باز است، او معتقد است: «درست است كه محدوديت وجود دارد اما نبايد اين محدوديت باعث ضعف كار شود.»