مقدمه
سلیس: مقدمه نمایش، معرفی شخصیتها و موقعیت دراماتیک است. این معرفی میتواند اطلاعاتی در مورد گذشته شخصیتها باشد که برای درک مخمصه کنونی آنها مفید است؛ اما این تاریخچه باید بهصورت کاملاً مختصر ارائه شود.
در پرولوگ ادیپ شهریار، کاهن به ما میگوید که مردم شهر تب از طاعون رنج میبرند. ما متوجه میشویم که ادیپ شهریار یک پادشاه دانا و توانا است و قبلاً هم یکبار توانسته ابوالهول را شکست بدهد و تب را از خشم او در امان نگه دارد. مردم شهر باور دارند که فقط ادیپ میتواند آنها را از این طاعون نجات دهد. همچنین متوجه میشویم که ادیپ همیشه هوشیار، کرئون، برادر همسرش را به دلفی فرستاده است تا از پیشگوی آنجا کمک بگیرد. درصحنه بعد، کرئون برمیگردد و به ادیپ میگوید که پیشگو به او گفته است یک نفر لائوس، پادشاه قبلی را کشته است. تا زمانی که مردم این قاتل را پیدا نکنند و او را به جزای کار خود نرسانند، آپولو این نفرین را از شهر دور نمیکند.
تمام اینها مربوط به گذشته است و به ما کمک میکند موقعیت دراماتیک را درک کنیم. نمایشنامههای کلاسیک مثل حماسهها، در میانه داستان آغاز میشوند و مقدمه درواقع گذشته داستان را به ما نشان میدهد. هرچند نمایشنامه چند بار به مقدمه بازمیگردد تا شکافهای دانستههای مخاطب را پر کند، اما بخش اصلی اطلاعات پیشزمینه، از همان دقایق اول یک درام کلاسیک دیده میشود. بعدازاین، نمایش مستقیماً به زمان حال میپردازد. وقتی از موقعیت دراماتیک ادیپ شهریار که میخواهد شهر را از طاعون نجات دهد ولی ابتدا باید قاتل را پیدا کند، آگاه شدیم، کنش واقعی نمایش آغاز میشود.
کنش صعودی
وقتی شخصیتهای اصلی درام بهطورجدی شروع به پیگیری اهدافشان میکنند، کنش صعودی آغاز میشود. از وقتی ادیپ علت طاعون را درمییابد و تصمیم میگیرد انتقام مردم شهر و خدای شهر را بگیرد. او میخواهد قاتل را پیدا کند و او را به جزای کارش برساند؛ بنابراین درگیر مجموعهای از کنشها و نقاط عطف میشود که منجر به اوج نمایش و سقوط ادیپ میشود. ادیپ عزمش برای پیدا کردن قاتل را جزم کرده است. او تیرزیاس پیشگو را احضار میکند و از او میخواهد مجرم را معرفی کند. این موضوع باعث اولین بحران، یا گرهافکنی در کنش صعودی میشود. تیرزیاس به او میگوید که خودش قاتل است و ادیپ را متعجب میکند. اینیک گرهافکنی جذاب است، زیرا برای اولین بار با حقیقت موقعیت دراماتیک ادیپ روبرو میشویم. او مانع اصلی راه خودش است. ابتدا این موضوع را باور نمیکند و بنابراین تیرزیاس را نفرین میکند و او را رد میکند.
کنش صعودی شامل تمام صحنههایی میشود که به نقطه عطف یا اوج نمایش منجر شوند. در یک کمدی هم مثل تراژدی، کنش صعودی نشاندهنده تلاش قهرمان برای حل مشکل است. هرچند که قهرمان کمدی ضعیفتر و نزدیکتر به شکست دیده میشود. مبارزهطلبی و غرور ویژگیهای اصلی رفتار ادیپ در کنش صعودی نمایشنامه است. او کرئون را تهدید به تبعید یا مرگ میکند. هرچند ملکه یوکاست و مردم شهر شهادت میدهند که کرئون بیگناه است، ادیپ بازهم به او مشکوک است. او منشأ شر را در جهان بیرون جستجو میکند، درحالیکه منشأ آن در درون خودش است. بحران میان او و کرئون منجر به نقطه اوج نمایش میشود.
کنش
ذات نمایش صحنهای، کنش است. ممکن است رماننویس قهرمان داستانش را نشسته بر روی یک مبل راحتی تجسم کند و چندین صفحه به آنچه در ذهن او میگذرد بپردازد، اما نمایشنامهنویس باید شخصیتهایش را به حرکت در بیاورد و با نشان دادن کنشهایشان، آنها را به ما معرفی کند. این امر مستلزم ایجاد یک موقعیت دراماتیک و طراحی ماهرانهٔ کنش است. کنش سریع نمایش با معرفی موقعیت دراماتیک یا مسئله دراماتیک آغاز میشود و تا وقتی این مسئله برطرف نشود، تمام نخواهد شد. ذات نمایش صحنهای، کنش است. ممکن است رماننویس قهرمان داستانش را نشسته بر روی یک مبل راحتی تجسم کند و چندین صفحه به آنچه در ذهن او میگذرد بپردازد، اما نمایشنامهنویس باید شخصیتهایش را به حرکت دربیاورد و با نشان دادن کنشهایشان، آنها را به ما معرفی کند. این امر مستلزم ایجاد یک موقعیت دراماتیک و طراحی ماهرانه کنش است. کنش سریع نمایش با معرفی موقعیت دراماتیک یا مسئله دراماتیک آغاز میشود و تا وقتی این مسئله برطرف نشود، تمام نخواهد شد.
بیشتر بخوانید:
فرم و محتوا در سینما
موقعیت دراماتیک
کنش یک نمایش خوب، از موقعیت دراماتیک نشأت میگیرد. یک شخصیت یا گروهی از شخصیتها در مضیقهای قرارگرفتهاند. این وضعیتِ کشمکش است که بهطور دقیق تحت عنوان رابطه پویای یک شخصیت با یک هدف و مانعی که میان این دو قرار میگیرد تعریف میشود. رومئو خواهان به دست آوردن ژولیت است، اما خانوادههایشان مانع این خواسته هستند. این ساختار بنیادین در اکثر موقعیتهای دراماتیک وجود دارد. شخصیتها اهدافشان را دنبال میکنند و کنش بهطور طبیعی از موقعیت دراماتیک سرچشمه میگیرد، حال ممکن است شخصیتها به اهدافشان دست پیدا کنند و یا ناکام بمانند.
طرح
اولین پژوهش نظاممند در مورد کنش دراماتیک، بوطیقای ارسطو بود. ارسطو معتقد است نمایش باید آغاز، میانه و پایان داشته باشد. این تحلیل خامی است که از زمان ارسطو به اینسو، موردبازنگری بسیار قرارگرفته است. حالا میدانیم که بسیاری از آثار برجسته، پنج پرده دارند که کاملاً با ساختار پنجپردهای کمدی و تراژدی کلاسیک تطابق دارد: مقدمه، کنش صعودی، اوج، کنش نزولی و گرهگشایی یا فاجعه. بخش آخر بسته به آن است که نمایش دارای پایان شاد باشد یا غمگین. شاید بتوان به جرات گفت که یک نمایش صحنهای احتمالاً از تمام فرمهای ادبی محدودتر و قراردادیتر است. چندان معمول نیست که یک نمایشنامه تراژدی، کمدی، ملودرام یا فارس، در نقض این ساختار پنجپردهای موفق عمل کند. ساختار پنجپردهای در سده نوزدهم توسط گوستاو فریتاگ مورد تحلیل دقیق قرار گرفت و حاصل آن، هرم طرح دراماتیک بود.
نقطه اوج
اوج نمایش صحنهای موردبحث بسیار است. این عبارت برای توصیف دو لحظه متفاوت در تئاتر مورداستفاده قرار میگیرد و توجه به این موضوع باعث جلوگیری از سردرگمی میشود. گاه نقطه اوج نمایشنامه را نقطه عطف نیز مینامند. در نمایش دونقطه اوج وجود دارد: نقطه اوج احساسی که مخاطب را تحت تأثیر قرار میدهد و نقطه اوج کنش که در این بخش به این نقطه اوج خواهیم پرداخت.
این نقطه، لحظهای است که بخت قهرمان برمیگردد؛ در تراژدی از خوب به بد و در کمدی از بد به خوب. طی مقدمه و کنش صعودی در ادیپ شهریار، قهرمان از اوج قدرت به نخوت فرو میغلتد؛ اما زمانی که یوکاست به او میگوید لائوس درجایی کشته شد که سهراه به یکدیگر میرسیدند، ادیپ به یاد میآورد که در همان مکان و زمان یک نفر را کشته است. در اینجا موقعیت او متزلزل میشود. ادیپ به خودش مشکوک میشود، از خودش بیزار میشود و درنهایت خود را نابینا میکند و به تبعید میرود.
هر کس ادیپ شهریار را دیده باشد میداند که اوج احساسی نمایش درجایی نزدیک به انتهای آن قرار دارد؛ وقتی جرم قهرمان به همه ثابتشده است؛ اما وقتی چوپان پیر مدرک نهایی اثبات جرم ادیپ را میآورد، قهرمان خودش را نابینا میکند. بخت و اقبال ادیپ شهریار با چند صحنه قبل، قابلمقایسه نیست. در طرح، اوج احساسی نمایش طی کنش نزولی و فاجعه صورت میگیرد.
یافتن نقطه اوج کنش نمایش یا نقطه عطف، یکی از دشوارترین موارد در بررسی ساختار نمایش است؛ زیرا در این نقطه است که تواناییها و ضعفهای قهرمان قابلرؤیت هستند. در برخی نمایشنامهها، نقطه اوج واضح است، مثلاً صحنهای در اتللو که در آن اتللو به همسرش مشکوک میشود. در نمایشنامههای دیگر، مشخص کردن نقطه عطف دشوار است، مثلاً در ادیپ شهریار، شاهد کنش نزولی طولانی و یک فاجعه خشونتآمیز هستیم و به همین دلیل نقطه اوج آن به نظر برخی یکی از بحرانهای کنش صعودی میآید.
کنش نزولی
کنش نزولی در تراژدی شامل صحنههایی میشود که سقوط قهرمان و بختبرگشتگی او را نشان میدهد. در کمدی اما نشان میدهد که شخصیتهای منفی یا نیروهای مخالف رو به افول هستند و شخصیتهای محبوب دست بالا را دارند.
در نقطه اوج ادیپ شهریار، قهرمان نسبت به خودش مشکوک میشود. بعدازآن هر صحنه از کنش نزولی، او را به حقیقت هولناک نزدیکتر میکند. اول پیکی از کورینت میآید، سپس چوپان مدرک اثبات جرم او را میآورد. کنش نزولی مستقیماً به گرهگشایی از نمایشنامه منجر میشود.
گرهگشایی و فاجعه
موقعیت شخصیتها و مخمصهشان در درام، شبیه بافتن یک تور یا گره زدن است. باید مخاطب را در تعلیق نگه داشت تا نتواند سرنوشت شخصیتها را حدس بزند. فاجعه از یک کلمه یونانی میآید و به معنای «حرکت رو به پایین» است. گرهگشایی یک واژه فرانسوی است. هرچند این عبارتها را مترادف با یکدیگر استفاده کردهاند، اما معمولاً نتیجه تراژدی را فاجعه و نتیجه کمدی را گرهگشایی مینامیم. این صحنهای از نمایش است که به سؤالات ما پاسخ میدهد. در کمدی، وقتی موضوع عشق باشد، گرهگشایی ازدواج، نامزدی یا هرگونه آشتی را نشان میدهد. در تراژدی از سقوط قهرمان میترسیم و معمولاً این صحنهها خشن و سریع هستند. ممکن است صحنههای ترحم هم وجود داشته باشند تا احساسات برانگیخته مخاطب را آرام کنند. بههرروی این لحظه از نمایشنامه، نباید طولانی شود؛ زیرا وقتی به سؤالات ما پاسخ داده شد، کنش باید تمام شود.
برگرفته از کتاب «تکنیک درام»، نوشته گوستاو فریتاگ، ترجمه: مریم دادخواه، کانال آکادمی تئاتر