پیشدرآمد: به خودتان احترام بگذارید!
اگر اطرافیان و کسانی را که دوست دارید، میخواهید خوشحال باشند و حالشان خوب باشد، سعی کنید به خودتان احترام بگذارید. بهشدت به خودتان احترام بگذارید. احترام گذاشتن به خودتان یعنی به دیگری احترام گذاشتن. احترام گذاشتن به خود یعنی فهم و درک و دریافت خود را ارتقاء میدهید، یادتان باشد دنیا را برای ما نساختهاند، ما را برای دنیا ساختهاند؛ یعنی سهم تو از همه جنگلهای عالم میتواند بهاندازه یک برگ و یک قطره آب باشد و اگر بخواهید دنیا برای شما باشد، به بار هستیتان اضافه کنید. فهم و درکتان را بالا ببرید و چیزی به زندگی محیط و هستی اضافه کنید. اگر این کار را بکنید آنوقت است که زندگی به شما میگوید، خواهش میکنم بفرمایید! و اصلاً بودن زندگی، به خاطر شماست و لازمه آن احترام گذاشتن به خود است. توقعتان را پایینتر بیاورید با حداقلها، حداکثرها را بسازید.
تهدید فضای مجازی
همه حرفم این است، رسانههای ما وظایف خطیری دارند. فضای مجازی موقعیت رسانههای ما را تهدید میکند. مهمترین رسالت یک روزنامهنگار ضمن پاسخگویی به نیازهای مخاطبش، چند کار است که مسؤولیت ما را خطیرتر میکند: یک: شفافیتسازی راجع به موضوعات. دو: دیدگاه واقعبینانه به موضوعات. سه: پاسخگویی به آنچه مخاطب هدف ما از ما انتظار دارد. چهار: مهمتر از همه دانشافزایی است؛ یعنی فهممان را راجع به آن رویداد بالا ببریم. درواقع نگاه تحلیلی به پدیدهها داشته باشیم. خبرنگار نباید نگاه اتفاقی به پدیدهها داشته باشد. باید نگاه تحلیلی به پدیدهها داشته باشد. وقتی میگوییم فردی از بام افتاد و مُرد، شما نپذیرید، اول دنبال چراییِ آن باشید، شاید کسی من را هُل داد، شاید پایش سُرخورده، شاید او را باد بُرده، شاید خودکشی کرده است.
وظیفه روزنامهنگار چیست؟
روزنامهنگار صبور است، بردبار است، جستوجوگر است، جسور است، وظیفهاش حفظ منافع ملی و مصالح ملی است. اگر در این چارچوب حرکت کند، فکر میکنم که مسئولان بالادستی کشور با ما مهربانتر خواهند بود و اجازه خواهند داد که کمی به مسائل و مشکلات مردم هم بپردازیم. آنجاست که کمی خط قرمزها را عقبتر میبرند. آنقدر خط قرمزها را جلو نمیآورند که کار کردن برایمان مشکل شود. همیشه این سلیقهای برخورد کردن با رسانهها معنیاش این است که خواسته و ناخواسته مخاطب ایران حتماً به سمت سایتها و شبکههای رادیو و تلویزیونی بیگانه میرود. اگر ما خوانده نشویم، دیده نشویم و شنیده نشویم درواقع نیستیم. حتی اگر اسممان روزنامهای باشد با هفتادسال سابقه!
روزنامهنگاری مبتنی بر شایستگی، استعداد، قریحه و شعور
این محصول یک فرآیند و پروسه طولانی است. در دوره ما دو روزنامه مهم بودند کیهان و اطلاعات و یک روزنامه دیگر مثل آیندگان. تعداد مجلات کم بود. لازمه ورود به روزنامه و کار در آن، عبور از مسیری طولانی بود که مبتنی بر شایستگی، لیاقت، استعداد، قریحه، شعور و کارآمدی بود. مجموعهای که بتواند به یک خبرنگار شخصیت یک روزنامهنگار را بدهد نه یک خبربیار. وقتی میگوییم فلان شخص روزنامهنگار حرفهای است، یعنی اخلاقش هم حرفهای است. دانش لازم و مهارت لازم را آموخته یا در حال آموختن است. روزنامهنگار به زعم من باید داستان شناس و درامشناس باشد. چرا؟ چون هر نوشتهای یک بیان و روایت داستانی دارد، از زاویه دید تازهای به موضوع پرداخته است که نوشته را جذاب میکند.
چگونه جایگاه یک خبرنگار تنزل پیدا میکند
وجود فضای مجازی کمی بر روی شیوه ورود خبرنگار به رسانهها تأثیر گذاشته است. عامل دوم که خیلی مهم است اهمیت ندادن برخی از مدیران رسانهها بر چگونگی کارکرد آنهاست. رسانهها ابتدا باید خودشان را جدی بگیرند و هدفشان را روشن کنند؛ یعنی بدانند برای کدام مخاطب و با چه هدفی پیام تولید میکنند. برخی از خبرگزاریها و روزنامههای ما این تعریف کلان را از خود ندارند یا اگر دارند این تعریف را برای یک مخاطب حداقلی قائلاند شاید چون مخاطب برایشان موضوعیتی ندارد. چنین اتفاقاتی و نیز مخدوش شدن جایگاه رسانه بهتبع آن، به جایگاه روزنامهنگار و کماهمیت جلوه دادن آنها، کمک کرده است. آنچه نتیجهاش این شده که ممکن است تعداد معدودی از خبرنگاران جایگاه روزنامهنگار را تنزل دهند. واقعیت این است که وقتی در مدیریت کلان جامعه این جایگاه آسیبپذیر شده و احترام لازم را به رسانههای داخلی نمیگذارند اساساً در مقابل رسانههای داخلی گارد دارند، نتیجهاش این میشود که رسانههای ما نحیف و رنجور و ناتوان میشوند. نتیجهاش این است که مخاطب، از ما رویگردان میشود. نتیجهاش این است که مخاطب اعتقادش به رسانه را از دست میدهد و به فضای مجازی و شبکهها و رادیو و تلویزیونهای دیگر روی میآورد. طبیعی است در چنین اتفاقی جایگاه یک روزنامهنگار و خبرنگار تنزل پیدا میکند.
آینده روزنامهها
روزنامهها میمانند مشروط بر اینکه به یک بازنگری و بازآفرینی در قبال شرایط و موقعیت مخاطبان ما در رویارویی با رسانهها برسند. نسل جوان ما ـ نسل سوم و چهارم ـ اینها اصلاً بهکلی از مطالعه و اینکه روزنامه، مجله و کتاب بخوانند، رویگردان شدهاند. حضور در شبکههای اجتماعی، پیامها، چت کردن، تلگرام و اینستاگرام آنها را درگیر خودکرده است. این مسئله دلیل دارد و غفلت از ما بزرگترهاست. روزنامهها باید بهجایی برسند که پاسخ نیاز مخاطب را بدهند؛ کارکرد اصلی رسانه تولید پرسش و پاسخ به یک پرسش است. الآن هیچکدام از رسانهها مکتوب و یا رادیو و تلویزیون این کار را نمیکنند. شبکههای اجتماعی این کار را انجام میدهند. باید به این مرحله برسیم. چه زمانی میرسیم، زمانی که آن مشکلاتی که مطرح کردم برطرف شود. اگر حل نشود زیست ما را حداقلی میکند. اینهمه دانشکده خبر و روزنامهنگاری و مراکز آموزش روزنامهنگاری و ... داریم اما بازهم وضعیت آنگونه که انتظار میرود، نیست. چراکه خبرنگار جزئی از کثرت و جزئی از یک مجموعه است، نه خود آن کثرت. وقتی خود رسانهها تضعیف شدند، وقتی جایگاه کلان رسانهها تضعیف شد، طبیعی است که جایگاه خبرنگار هم تنزل پیدا میکند.
روزنامههایی که هستند ولی نیستند
روزنامهی سراسری که دو هزار تیراژ دارد گرچه هست ولی نیست. روزنامهها باقی میمانند مشروط بر اینکه یک بازنگری یا بازآفرینی در قبال شرایط و موقعیت مخاطبان داشته باشند. نسل چهارم که شامل دانشجویان و دانشآموزان میشوند و جمعیت زیاد کشور را تشکیل میدهند، از مطالعه رویگردان شدهاند و به شبکههای اجتماعی روی آوردهاند. بااینحال شبکههای اجتماعی، رسانههای رسمی را نمیتوانند از بین ببرند. شهروند خبرنگاران میتوانند خطا کنند، غفلت کنند و حتی اعتماد عمومی را سلب کنند. البته ما نباید منتظر خطا و غفلت آنها باشیم. آنها عمدتاً مسئولیت اجتماعی برای خود قائل نیستند اما ما در قبال جامعه مسئولیم. شهروند خبرنگاران میتواند در مواردی خوراک خبری بدهند و این ما هستیم که این خبر را میتوانیم پردازش کنیم که تحقق این امر مشروط بر این است که فضای حرفهای برای ما بازتر شود. رسانههای ما الآن واکنشی عمل میکنند و کنشمند نیستند. یک اتفاق میافتد، شهروند خبرنگاران در فضای مجازی آن اتفاق را منتشر میکنند، بعد رسانهها تازه به دنبال آن میروند و سپس مسئولان واکنش نشان میدهند. چنین فرایندی یعنی مرگ تدریجی رسانهها.
خبرنگار حرفهای آواره و سرگردان!
روزنامهنگار میتواند جایگاه خود را بسازد و بارها گفتهام کار رسانه تبدیل زغال به الماس است، یعنی میتواند با حداقلها حداکثرها را بسازد. متأسفانه در حال حاضر این موقعیت و امنیت را از ما گرفتهاند. روزنامهنگاران ما امنیت شغلی ندارند. وقتی رسانههای ما خلع سلاح شدهاند و تولید خبر نمیکنند یعنی خبرنگاران ما بیانگیزه شدهاند و این خیلی غمانگیز است. توسعه پایدار، منوط بر وجود رسانههای مؤثر، شفاف، مسئول، پایدار و کارآمد است. تعدد رسانه درگرو وجود انبوه مخاطب است. اگر ما اینها را از دست بدهیم که به نظرم بخش زیادی از آن را از دست دادیم، دیگر نمیتوانیم نقشآفرین باشیم. فقط میتوانیم بیلان بدهیم که ما مثلاً ۱۸۵ روزنامه داریم. نزدیک دو هزار مجله و ماهنامه و فصلنامه داریم، اما خب تیراژشان چقدر است؟ درحالیکه ما چهار ونیم میلیون دانشجو داریم و راستی وقتی ۴۰ میلیون مخاطب جوان داریم، ۵۰ میلیون کاربر در تلگرام داریم، چرا این جمعیت بیشمار ما را نمیبینند، نمیخوانند و نمیشنوند؟ پاسخ روشن است برای اینکه حرفی برای گفتن نداریم.
خبرنگار بودن دشوار است!
ما درگذشته خبرنگاری که در تحریریه بنشینند، نداشتیم. روزنامهنگار باید زیاد کتاب بخواند و فیلم ببیند در جستوجو و کارزار خبر و رویداد باشد اما متأسفانه اینگونه نیست. در زمان گذشته برای روزنامهنگار شدن سختیهای زیادی وجود داشت و هرکسی بهراحتی راه به تحریریه روزنامهها نمییافت به دلیل اینکه این جایگاه و حتی صندلی و میز خبرنگار حرمت داشت. فاجعه است که روزنامهنگار کتاب نخواند.
کثرت فارغالتحصیلان رشته روزنامهنگاری
انبوه مدرک به دستان روزنامهنگار و کسانی که در این حوزه درس میخوانند، الزاماً به معنی آن نیست که روزنامهنگار حرفهای شوند یا باشند. حرفهای بودن آدابی داشته و دارد. همینجا یادآور شوم درست است که روزنامهنگار حرفهای باید به ارزشها، اخلاق عمومی، مصالح و منافع ملی وزندگی خصوصی مردم و از این قبیل مسائل پایبند باشد ولی آیا باید فقط روزنامهنگار به این قیود و تعهدات پایبند باشد؟ اگر در خیابان چالهای کندهشده و شهروندی در آن میافتد و پایش میشکند، نباید کسی پاسخگو باشد؟
بازخوانی خاطراتی از سالهای حضور در کیهان
یادم است گاهوبیگاه قاعده بازی برای خبرنگار شدن دریکی از دو روزنامه وقت، کیهان و اطلاعات، در همان هزار سال پیش متفاوت بود. در روزنامه کیهان این بود؛ مثلاً به آقای جوان لرزان و ترسان و کمی امیدوار داوطلب خبرنگاری میگفتند فردا بروید میدان امام حسین (ع) (فوزیه)، آنجا اولین زیرگذر ماشینرو احداثشده است. ببینید چند ماشین هنگام عبور سقفشان به سقف زیرگذر گیر میکند، یکی از آن امیدواران میگفت چه ساعتی برویم؟ چند ساعت باشم؟ صبح بروم یا عصر؟ با خودکار بنویسم یا بامداد؟ چند صفحه بنویسم؟ شماره ماشینها را یادداشت کنم و اسم رانندگان؟ پاسخ دبیر گروهی که قرار بود جناب جوان امیدوار با او کار کند در چنین مواقعی که از انبوه پرسشها سرسام گرفته بود، این بود: برو آقا، برو هر ساعتی که دلت خواست برو، هر چی دوست داشتی بنویس. برو و میرفت. روز بعد از فردا میآمد و کاغذ سفیدی روی میز میگذاشت و بعد توضیح میداد. هیچ ماشینی سرش به سقف نخورد. آقای دبیر گروه نگاهی به قد و بالای رعنای آقای امیدوار به خبرنگاری میکرد و میگفت ممنون. آدرستان را بنویسید. خبرتان میکنیم و هیچوقت هم خبر نمیکرد. آقای امیدوار بعدی وقتی با پیشنهاد زیرگذری روبرو میشد گاه نپرسیده راهش را میگرفت و میرفت برای همیشه یا روز بعد از بعد برمیگشت با یک گزارش از مکان توصیفی؛ چند ماشین که در فاصله مثلاً پنج ساعت آمدند و رفتند چه ماشینهایی بودند. سواری یا کامیون یا کامیونت یا وانت آبی. چند تن از رانندگان بانو، چند تن جوان، چند تن پیر و میانسال. چند تا آمبولانس، چه تعداد از رانندگان پیش از ورود به زیرگذر از ماشین پیاده شدهاند و ابتدا قد و بالای ماشین خود و سپس زیرگذر را برانداز کردهاند و اتفاقاً یکی از آنان که راننده کامیون خاور بوده و پلاک شهرستان داشته است متر آورده ارتفاع بار ماشین و زیر پل را اندازه گرفته است یا خانم رانندهای که ماشینسواری فیات داشت از ماشین پیاده شده و از عکاس دورهگرد خواسته با دوربین پولاروید عکس یادگاری از او و زیرگذر بگیرد و ... چند تا گاری و چند خرکچی هم آمدند و رفتند. چند تا از ماشینها بوق زدند و اتفاقاً هیچ ماشینی هم سرش به سقف نخورد و بعد تیتر زده است: «این سقف شکستنی نیست، با خیال دلدادگی برانید.» خب به آقای جوان امیدوار همان روز میگفتند بفرمایید سرکار اما فعلاً صندلی ندارید.
انتخاب روزنامه اطلاعات برای سنجش ظرفیتهای هوشمندی و نوشتاری جوانان امیدوار به کار در روزنامهنگاری این بود؛ لطفاً چهارشنبه به میدان تجریش بروید و آبهای هرز خیابان شمیران (دکتر شریعتی) را دنبال کنید. ببینید به کجا میرود. خب تکلیف خیلی از آقایان و خانمهای امیدوار همان لحظه روشن میشد. جواب میدادند معلوم است زیرزمین اما یکی از جمع حتماً روز بعد میرفت و میدید آب جاری جوی پذیرای چه مهمانان ناخواندهای چون شیشه نوشابه، چون پوست پرتقال، انار لهشده، پوست هندوانه و خیار و ... است. چند تای آنان در نیمههای راه از رفتن بازمیمانند. مثلاً گیر میکنند به روی پل جدول یا آقای رفتگر آشغالها را کفگیر چین میکند و میریزد کنار خیابان تا آفتاب بخورند تا خشک شوند تا روزهای بعد سوار ماشین آشغال شوند و ... و بعد آقا یا خانم جوان امیدوار مثلاً تیتر گزارش میزدند: «یک چهارشنبه نازنین با پرتقال و دوستان از تجریش تا پیچ شمیران». خب نتیجه معلوم است خانم یا آقای امیدوار فردا سرکار بود. حالا اما اوضاع نازنینی است. روزنامهنگاری آسان شده. البته استعدادها و پدیدهها نو به نو بسیار ظهور کردهاند و نتیجه کارشان هم درخشان است ولی بههرحال بگویم ورود به این حرفه آسان و خروج از آنهم آسان است.
توصیه به همکاران جوان
اصلاً مأیوس و ناامید نباشید. خوش به حال زندگی که شمارا دارد؛ اما اگر صبح از خواب بیدار شدید و دیدید حالتان از خودتان به هم میخورد که نباید بخورد ولی گاهی این اتفاق میفتد، پس اعتمادبهنفس ندارید یعنی اینکه احساس میکنید چیز تازهای در خودتان کشف نمیکنید پس ناخواسته به دیگران انرژی منفی میدهید بنابراین بهتر است از خانه بیرون نروید. به این فکر کنید که جوانید و دستکم ۳۰ سال وقت دارید؛ که هرروز حالتان بهتر از همیشه باشد و اینیک غنیمت گرانقدر است. پس از خودتان راضی باشید و از زندگیتان لذت ببرید. به خودتان احترام بگذارید و خودتان را ارتقاء دهید.