مهناز افشار از آن دسته بازیگرانی است که کارنامه پرفرازونشیبی داشته و هیچگاه نمیتوان با اطمینان گفت مسیرش را تغییر داده است. گرچه برخی دائماً فکر میکنند تنها با همین فرضیه «تغییر مسیر» میتوانند به او اعتبار ببخشند اما واقعیت این است که او همیشه به دنبال تجربه فضاهای متفاوت بوده و نمیتوان گفت او زمانی بازیگر فیلمهای گیشهای بوده و حالا پس از سالها و فاصله گرفتن از آن فضا رسیده است به «قسم».
نه! مهناز افشار در همان زمان که با گلزار و رادان فیلم بهاصطلاح گیشهای بازی میکرد؛ در فیلم متفاوتی مثل «نگین» هم حضور داشت. «چه کسی امیر را کشت؟» و «کارگران مشغول کارند» را در دل «کما» و «آتشبس» بازی کرد. بعدها هم که بازی دیدنیاش در «برف روی کاجها» توجه همه را به خود جلب کرد و بازهم این تیتر تکراری «تغییر رویه افشار و دوران تازه!» دهانبهدهان چرخید، او در فیلمهای عامهپسندی مثل «نهنگ عنبر» و «نهنگ عنبر: سلکشن رؤیا» حضور یافت و درست مابین این دو «خانهای در خیابان چهل و یکم» را بازی کرد.
شاید عدهای این را پاشنه آشیل مهناز افشار بدانند؛ اینکه بارها فرصت این را داشته که برای همیشه از سینمای عامهپسند فاصله بگیرد اما دوباره به آن بازگشته است. این تجربهگرایی افشار گرچه همیشه برایش نتیجه مطلوب نداشته ولی همین باعث شده او در طول دو دهه حضور مستمر طیف گستردهای از مخاطبان را داشته باشد. خودش هم در گفتگویی گفته که دوست ندارد برای داشتن تشویق و تحسین منتقدین بخشی از مخاطبانش را از دست بدهد.
همین محور سینوسی کارهای افشار سبب میشود هرگز نتوان پیشبینی دقیقی از اثر تازه او داشت و راستش این بازی غافلگیری که او ما را به آن دعوت میکند جذاب است. مثلاً حتی همکاریاش با جیرانی که برای سومین بار رخ میدهد بازهم قابل پیشبینی نیست و نمیدانی بناست با چه چیزی مواجه شوی و یا خیلی موارد دیگر. اصلاً همین تلورانس افشار در انتخابهایش سبب میشود «قسم» تا این اندازه غافلگیرمان کند. شاید کسانی که «نهنگ عنبر» در ذهنشان مانده نتوانند باور کنند که او بتواند از پس قصهای جادهای، ملتهب و بر اساس یک حکم عجیب و کمتر شناختهشده که بار اصلیاش بر دوش اوست، برآید و به نظرشان بیاید که تنابنده ریسک بزرگی کرده است، اما آنهایی که «برف روی کاجها» را به خاطر میآورند میدانند که «راضیه» بودن برای او کار دشواری نیست.
«قسم» برای افشار یک موقعیت استثنایی است، فیلمی که کاملاً در اختیار اوست؛ مرکز و هسته اصلی قصه است. اوج و فرودها هم جملگی با او پیوند دارد و افراد داخل آن اتوبوس هم هیچکدام بهاندازه او شناختهشده نیستند. همه اینها اما همانقدر که برای افشار یک شانس طلایی بود برای خودنمایی، میتوانست یک بدشانسی تمامعیار باشد. با کوچکترین اشتباه افشار به علت محوریتش در قصه و حتی فرم فیلم، هم «قسم» میتوانست تبدیل به فیلمی بد و هدر رفته شود و هم افشار میتوانست یکی از بدترینهای کارنامه هنریاش را رقم بزند. او اما بهراحتی نبض قصه را در درست میگیرد و با بازی درست و اکتهای به قاعدهاش آن فضای کوچک و شلوغ اتوبوس را از آن خود میکند. عصبانیت و نفرتی که در وجودش ریشه دوانده را نهفقط از طریق دیالوگ که با میمیکاش به نمایش میگذارد. حالت صورتش وقتی با همسر یا خواهرش حرف میزند یا حتی وقتی دارد لقمه میگیرد و حتی آن ماتی و کرخی لحظات واپسین.
در سکانسهای عصبی و ملتهب که تمپوی بالاتری دارد هماندازه نگه میدارد و از جیغودادهای سانتیمانتال که میتوانست اسیرش شود، بهخوبی میپرهیزد؛ افشار مجموعهای از تواناییهایش را در «قسم» به کار گرفته تا «راضیه» به یکی از دردانههای کارنامه هنری او بدل شود. چندان مهم نیست که انتخاب آینده افشار چیست؛ او نه قصد تغییر مسیر دارد و نه میخواهد برای برانگیختن تحسین امثال ما که «راضیه» را به کارهای عامهپسندش ترجیح میدهیم راهش را عوض کند. فیلم بعدی او میتواند یک فیلم کمدی بفروش باشد که به مزاج منتقدان خوش نیاید اما یکچیز در مورد افشار همیشه پابرجاست و آن اینکه میشود فیلم به فیلم منتظر ماند تا او آن چیزی را رو کند که مجموعهای از همه تواناییهای اوست. چیزی که در یادمان بماند و بهمان یادآوری کند افشار بازیگری است باقابلیتهای فراوان که دوست ندارد به هیچ قیمتی از تجربه کردن پرهیز کند. شاید برای بسیاری از ما غیرقابل درک باشد که چرا او با این توانایی باید خودش را خرج فلان فیلم کند اما واقعیت این است که ظاهراً او این بازیگوشی را میپسندد. بازیگوشیای که سبب میشود در یک فیلم زن فتانه و اغواگری باشد مقابل بهرام رادان و در فیلمی دیگر در همکاری با سینمای ژاپن مادری باشد رنجکشیده که فرزندی بیستوچندساله دارد!
مهم نیست که «متروپل» را دوست میداریم یا نه، مهم این است که او دوست دارد اولین نقش محوری زن در فیلمهای مسعود کیمیایی باشد. او این ریسک را به جان میخرد و مقابل دوربین یک فیلمساز که بیشتر فیلمهای مرد محور ساخته قرار میگیرد و قطعاً که از این ریسکپذیری و آزمونوخطاها میآموزد، شاید یک بازیگر با سیاست ترجیح بدهد در مسیر امتحان پسدادهای که میداند تشویق در پی دارد پیش برود اما درست یا غلط این انتخاب افشار است. بازیگری که بارها در جایگاهی قرارگرفته که مسیر مشخصی انتخاب کند اما ترجیح داده در گشتوگذاری بازیگوشانه خودش را به چالش بکشد.
او حالا در «قسم» دوباره بر قله ایستاده و بازهم عدهای از او و تغییر مسیرش حرف میزنند اما افشاری که من شناختم از بازیگوشیاش دست نمیکشد و این بازیگوشی اگر برای خودش کمضرر نباشد برای ما همیشه میتواند مثل یک تخممرغ شانسی باشد. یک تخممرغ شانسی که ظاهراً یکشکل است اما وقتی بازش کنی میفهمی فرقشان زمین تا آسمان است.
در یک نظرسنجی اینستاگرامی دو نقش محبوب او «نهنگ عنبر» و «برف روی کاجها» انتخابشده است؛ دو «رؤیا» که فرقشان از زمین تا آسمان است و به گمانم او دوست دارد رؤیایی باشد با جهانهای متفاوت. «راضیه» اوج پختگی او در مقام یک بازیگر است، یک رؤیای تازه که گوشه ذهنمان میماند وقتی خسته، درمانده و بهتزده درحالیکه دخترش را در آغوش کشیده به سمت خانهای میرود که مدتی طولانی برای یک قسمِ حیاتی به آن دل نداده و حالا معلوم نیست دیگر بتوان دوباره به آن خانه دل داد….
منتظر فیلم بعدی افشار میمانیم، یک رؤیای تازه که میتوانیم کشفش کنیم و بعد تصمیم بگیریم دوستش بداریم یا نه. «راضیه» رؤیایی دوستداشتنی است که از افشار به یاد میسپاریم.
مرسده مقیمی، دنیای تصویر آنلاین
شکل تازهای از کیفیت
بررسی مسیر بازیگری مهناز افشار از سینمای کمدی تا «قسم»
سینمای ایران در دهه 90 مثالهای نقض بزرگی برای این گفته که «سن» مانع بزرگی برای بازیگران زن ایران بهحساب میآید پیداکرده است. امثال لیلا حاتمی و مهناز افشار از نمونه بازیگرانی هستند که حتی در اواسط دهه چهارم زندگیشان بهعنوان ستارههای اصلی سینمای ایران بهحساب میآیند، برایشان نقش نوشته میشود و حضورشان سروشکل آثار را متناسب با آنها میکند. ستارههایی که حالا دستشان برای انتخاب مسیر و سروشکل دادن به پروژههای موردنظرشان بازتر از همیشه است. دراینبین طیف گسترده فعالیتهای افشار از بازی در آثار کمدی تا هنریترین محصولات سینمایی گواه این ادعاست.
مهناز افشار در طول سالها فعالیت هنری خود با فراز و نشیبهای فراوانی روبرو بوده است. درست که او بیشتر جوایزش را برای فیلمهای اجتماعی و هنری گرفته ولی بیراه نیست که بگوییم بهترین بازیهای کارنامه او مربوط به فیلمهای پرمخاطب و اکثراً کمدی میشود. توانایی این بازیگر در به اجرا گذاشتن کاراکترهای تیپیکال در فیلمهایی با مضامین کمیک و گوتیک، مهمترین نکته در اجراهای موفق مهناز افشار در این دست فیلمها محسوب میشود. نمونههای شاخصی چون «نهنگ عنبر»، «پسر آدم دختر حوا» و «آتشبس» را میتوان مثال آورد که افشار بدون اینکه نیاز باشد به عمق نگرشی کاراکتر نزدیک شود با ارائه یک تیپ، مثلاً دختر پایینشهری شیرینعقل یا یک خانم طبقه متوسط پرتوقع، توانسته هر فیلمی را سرگرمکنندهتر و جذابتر کند.
بااینحال مبارزه مهناز افشار در تمام این بیستوچند سال برای فاصله گرفتن از این تصور عمومی که «او تنها بازیگر گیشه یا ستاره فیلمهای کمدی است» چالش اصلی زندگی هنری او بوده. همین تلاشهای مصرانه هم بوده که بارها موردتوجه داوران جشن و جشنوارههای داخلی قرارگرفته و با تقدیر و جوایزی روبرو شده است. جوایزی که نهفقط به خاطر کیفیت بازی بلکه تشویق او برای ادامه مسیر و انگیزه برای تلاش بیشترش در این مسیر تازه بودهاند. واقعیت این است که تا قبل از فیلم «قسم» بیشتر تجربههای مهناز افشار برای نزدیک شدن به یک بازیگر تمامعیار به تکامل نرسیدهاند (از بهترین نمونهها میتوان به برف روی کاجها و سعادتآباد اشاره داشت).
او با مسعود کیمیایی و داریوش مهرجویی، ابراهیم حاتمی کیا و فریدون جیرانی، بهرام توکلی و پیمان معادی در همه این سالها همکاری کرده است ولی بالاخره اینجاست که شکل تازهای از کیفیت بازیگری را در فیلمی به کارگردانی محسن تنابنده میتوان دید. کیفیتی که پیشازاین در خصوصیات بازی بازیگر سابقه نداشته است.
در فیلم «قسم»، ما با مهناز افشاری طرف هستیم که بار یک ملودرام اجتماعی را بهتنهایی به دوش میکشد و به باورپذیری قصه و فیلمنامه آن کمک میرساند. در این فیلم با جزئیاتی در ترسیم کاراکتر از سوی مهناز افشار مواجه میشویم که به کمک آنها میتوان به عمیقترین لایههای احساسی شخصیت راه پیداکرده و با آن همذاتپنداری کرد. تبدیل کاراکتر به شخصیت آنهم با این کیفیت از دستاوردهای تازه مهناز افشار شمرده میشود. اینکه تا چه اندازه نقش فیلمساز (که ازقضا خود به همین جنس بازیگری تعلقخاطر دارد) تأثیرگذار بوده و تا چه حد درک و دریافت خود بازیگر مؤثر واقعشده مشخص نیست. چیزی که ما بهعنوان بیننده در محصول نهایی اثر میبینیم یک مهناز افشار متفاوت است که شاید بتوان لقب بهترین بازی فیلمهای غیر کمدی این بازیگر را به آن نسبت داد. درواقع میتوان گفت فیلم قسم شاید اثر مهمی ازلحاظ جوایز سینمایی یا فروش گیشه در کارنامه بازیگرش نباشد ولی افشار توانسته با آن دستاوردی کسب کند که زمینه ایفای نقشهای جدیتر و تأثیرگذارتر را در آیندهای نزدیک برایش محیا خواهد ساخت.
کلید قفلهای «تغییر» برای بازیگران جوان و «بقا» برای بازیگرانی در سنین میانسالی همینجاها به چشم میآید؛ و مهناز افشار با یک تشخیص درست و انتخاب بجا یک فیلم جمعوجور را برگزیده و آن را به عرصه هنرنمایی و تجربه مفید بازیگری تبدیل کرده است. این دقیقاً مسیری است که شاید بتواند بهمرورزمان یک بازیگر بزرگ بسازد.
محسن شرفالدین